* * * * * * * * * * * *
عمری است شبانه روز لب هایت را ….
لب باز نکن ، هنوز لب هایت را ….
نه ، سیر نمی شوم به چندین بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را
* * * * * * * * * * * *
شب گم شده در سیاهی چشمانت
شد رود ستاره راهی چشمانت
قربان نگاه تو که اقیانوسی
افتاده به تور ماهی چشمانت
* * * * * * * * * * * *
شال و کلاه می بافم
با خیالت
تا در سرمای نبودنت یخ نبندم….
* * * * * * * * * * * *
قسم به لحظه های عاشقانه ای که اشک
دوباره حلقه می زند به چشم من، برای تو
تمام آسمان شهر تیره می شود و من
هنوز خیره مانده ام به سمت روشنای تو
* * * * * * * * * * * *
من دیگه که از آدما سیر شدم
اینهمه خسته و دلگیر شدم
با یه حرف ساده ی این مردم
تو جوونی اینهمه پیر شدم
* * * * * * * * * * * *
من هنوز از می چشمان سیاهت مستم با
خبر باش که هر لحظه به یادت هستم .
* * * * * * * * * * * *
من هم شبی به خاطره تبدیل می شوم
خط میخورم زهستی و تعطیل می شوم
حک میکند غروب مرا شاعری به سنگ
از اشک و آه و خاطره تشکیل می شوم
* * * * * * * * * * * *
تنهاترین آدم دنیا کسی است که دلش
زندانی دیگری باشد .
* * * * * * * * * * * *
باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ،
با لب بسته نوشت ، گرم و پر رنگ نوشت ، روی هر سنگ نوشت ، تا بخوانند همه
که اگر عشق نباشد دل نیست !
* * * * * * * * * * * *
راز عشق ورزیدن به هر چیز ، درک این
جمله است : شاید از دست برود .